سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گناهى که پس از آن مهلت دو رکعت نماز گزاردن داشته باشم مرا اندوهگین نمى‏دارد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :802
تعداد کل یاداشته ها : 2
03/10/20
10:17 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
کمال[1]

خبر مایه
عناوین یادداشتهای وبلاگ
شلمچه بخوانید عناوین یادداشتها[2]
»» یادش بخیر !

 

رهبر معظم انقلاب : هفته دفاع مقدس نمودار مجموعه ای از برجسته ترین افتخارات ملت ایران در دفاع از مرزهای میهن اسلامی و جان فشانی دلاورانه در پای پرچم برافراشته اسلام و قرآن است و در این مجموعه تابناک درخشنده ترین و نفیس ترین نگین گران بها یاد و خاطره شهیدان است. آنان جوانان و جوانمردان رشید و پاک سرشتی بودند که با آگاهی و درک والای خود موقعیت حساس کشور را تشخیص دادند و وظیفه بزرگ جهاد در راه خدا را مشتاقانه پذیرا شدند. هیچ ملتی و کشوری بدون چنین مجاهدت ها به عزت و تعالی دست نخواهد یافت. کشور ما مدیون فداکاری این جان های عزیز و خانواده های صبور آن هاست.

 

بار دیگر طنین مارش نظامی و حال و هوای ایام جنگ در کوچه پس کوچه های شهرهایمان به گوش و چشممان می رسد و یاد آن ایام خوش را برایمان تداعی می نماید . آری بار دیگر هفته دفاع مقدس از راه رسید و ما را با خود به کربلای جبهه ها خواهد برد ، وه چه ایامی بود آن دوران !  یاد باد آن روزگاران یاد باد ، یادش بخیر روزهای اعزام ، از زیر قرآن رد شدن و بوی اسپند و صلوات بدرقه کنندگان ، یاد راه آهن و قطارهای درجه دو و ایستگاههای بین راهی ، یاد اهواز ، آبادان ، سوسنگرد و خرمشهر ، یاد فکه و دهلاویه و ارتفاعات شاخ شمیران ، یاد مجنون و شلمچه و اروند رود ، یاد نوای خوش حاج صادق آهنگران ، یاد سربند یا زهرا (س) و چفیه و کوله پشتی ، یاد تلفنهای قورباغه ای و نارنجکهای چهل تیکه ، یاد سیم خاردار و نبشی و هشت پر و میدون مین ، یاد چادرهای هقت تپه و پادگان دوکوهه ، یاد آموزشهای غواصی و رزم شبانه ، یاد نخل های سر بریده و نخلستانهای سوخته ، یاد شب های عملیات و وداع یاران ، یاد رمضان ، محرم ، والفجر هشت و کربلای چهار و پنج ، یاد خبیر و بدر ، یاد مسجد فاو و کارخانه نمک ، یاد سه راهی شهادت و کانال ماهی و گمرک خرمشهر ، یاد ام الرصاص و ام البابی ، یاد خاکریز و کانال ، یاد ابدان تکه تکه رزمندگان ، یاد جانبازی و ایثارگری ، یاد شهدا ، شهید فهمیده و زیر تانک رفتنش ، شهید باقری و فرماندهی اش ، شهید همت و اخلاصش ، شهید خرازی و دست قلم شده اش ، احمد متوسلیان و خاطراتش ، زین الدین و معنویتش ، باکری ها و همدلیشون ، بصیر و دلاورمردی اش ، ...  باز هم بگم ؟!
خدایا ! چه بگویم ‌از آن دوران که هر چه بگویم کمه ! دیگه خسته شدم از این دنیا ، خدا مرا هم نزد رفقای شهیدم ببر ، خدایا ! این لیاقت رو بده که من هم روزی شهید شوم و با شهدا محشور !
و تو ای عزیز! نگارنده این سطور امید آن دارد تا با دعای خیر شما دوست گرامی پاک و سپس شهید شوم و به آرزوی دیرینه خود برسم ، چشم به دعای شما دارم . انشاءالله تعالی . یاعلی مدد

*****************************************
پی نوشت : بمناسبت این ایام از شما دعوت می کنم به ویژه نامه هفته دفاع مقدس که در
صفحات اختصاصی منوی سمت راست وبلاگ قرار داده شده توجه فرمایید .
 



ردّ پای شما در شلمچه ( <>
57)

نویسنده متن فوق: » سعید(یک بجا مانده) ( پنج شنبه 31/6/90 :: ساعت 11:55 عصر )


»» شهیدی که از بین ما انتخاب شد !

 

 

 

 

روایتی از رزمنده گردان یا رسول لشکر 25 کربلا ؛ سعید مفتاح

 



از سنگر زدم بیرون، از شیار خاکریز وارد کانال شدم. همیشه موقع رفت و برگشت، قدم‌هایم را می‌شمردم. هر ده قدم یک گلوله، یک خمپاره، یک تکان شدید، نقشه خیالم را بهم می‌ریخت.

 

شهیدی که از بین ما انتخاب شد

 

تا می‌رفتم دوباره ذهنم را جمع کنم. فکر کنم. دوباره زمین زیر پایم می‌لرزید. من دوباره فکرم را از نو، سر می‌گرفتم. فکر می‌کنم و می‌روم، نه خمپاره ایی، نه گلوله ایی،

می‌رسم خط کمین.

 

شعبان صالحی فرمانده گروهان یک، رسول کریم آبادی آچار فرانسه گروهان، علی اصغر نبی پور سید کلائی، بردار مصلحی، من همشهری علی اصغر نبی پور هستم.

 

بچه‌ها تکیه داده‌اند به دیواره سنگر کمین، لمیده‌اند.

 

رسول کلاه آهنی‌اش را گذاشته نوک اسلحه کلاشینکف، دارد به قناسه چی های عراقی نشانه می‌دهد، می خنده و میگه. نوچ. خبری نیست. یا کور شدند. یا دور

شدند. یا یک خبرهای هست.

 

می‌گویم: من برای همین آمدم.

 

آقا یحیی، سفارش کرده که بیام اوضاع را ببینم چه خبره، احساس درونی من می گه، فردا عراق تک می کنه، اصغر. رسول. شعبان. برادرمصلحی می‌خندند.

 

رسول می‌گوید: کشفیات کردی. نه اینکه ما از سر شب منتظریم. گفتیم: تو بیای. نه اینکه تو نماینده گردان یا رسولی. یک لحظه بروی همین چهل پنجاه متری، تو سنگر کمین عراقی‌ها، سوال کنید که چه وقت
قراره تک کنند. خاطر جمع بشیم.

 

شعبان صالحی گفت: نه، خارج از شوخی، امشب خیلی ساکت شده و من دلواپسم. برویم یک گشتی بزنیم، ببینیم چه خبره، تا نزدیک صبح عراق حتی یک گلوله هم شلیک نکرد، نزدیک نماز صبح بود، بلند

شدم رفتم یک گشتی توی کمین‌ها بزنم، کمی آن سوتر، یک کمین دیگر بود، رفتم داخل سنگر کمین؛ شعبان نائیجی و جواد سعادت و حسین برومند و علی فتحی و بردار حبیب نشسته بودند

 

سلام کردم و نشستم، حبیب بلند شد، با یک تمنای خاص گفت: سعید جان من را ببر عقب، یک مرتبه بچه‌ها زدند زیر خنده و حبیب دستم را گرفت برد بیرون سنگر کمین توی کانال.

 


گفتم چی شده حبیب؟

 

گفت: سعید من به دلم افتاده صبح عراق تک می کنه، باید من را با موتورت ببری عقب، یک کاری دارم انجام بدم، برمی گردیم.

 

گفتم: گیر دادی‌ها، نمیشه، عراق کجا بود حمله کند، حالا بگو اصلاً خط اول چه خبره. نگفتم پیاده‌ام.

 

گفت: من را ببر، من باید برم عقب و برگردم. فردا سعید، عراق تک می کنه، به خاطرش شاید من شهید نشم، شهید نشم حال تو می‌گیرم، من را ببر، تازه متوجه منظورش شدم.

 

گفتم: بی‌خیال، تو شهید بشو نیستی.

 

از حبیب اصرار، از من انکار، حبیب ناراحت شد و من رفتم کمین رسولشان، نماز را خواندیم، دیگه صبح شده بود، نگاهی کردم به ساعت، به یاد مریم افتادم، هر بار که به ساعت نگاه می‌کردم، یاد مریم

می‌ریخت توی دلم. عقربه ساعت داشت می‌رفت روی هفت صبح.

 

شعبان صالحی گفت: ساعت چنده؟

 

گفتم: هفت.

 

یک مرتبه آتشبار دشمن آغاز شد، صد تانک، صد تیربار، هزار کلاشینکف، صد خمپاره، یک جا شروع کردند به آتش، وجب به وجب خمپاره و گلوله، آنقدر آتش دشمن سنگین شد، قدرت و تعادل ما بهم ریخت...

 

مثل وقتی که صبح از خانه زدی بیرون، هوا بهاری، ناگهان رعد و برق و یک باران نیستانی و تو نمی‌دانی به کجا پناه ببری. متحیر شدیم. نبردی سخت شروع شد.

 

با تمام توان مواضع ما را می‌کوبند. از طرفی ما بین خط اول خودمان، روبروی دشمن، یک سد آهنین هستیم، تا نتوانند به راحتی خودشان را به خط اول ما که گردان یا رسول موضع گرفته برسانند.

 

جنگی سخت، که در تمام سال‌های حضورم در جبهه، چنین آتش سنگینی را هرگز من ندیده‌ام.

 

زمان را از دست داده‌ایم. هوا گرم و سوزان، شرجی هوا، بوی گوگرد، نفس گیر می‌شود.

 

شهیدی که از بین ما انتخاب شد

 

شب قبل گردان به بچه‌ها هر کدام یک آب میوه می‌دهد، من و اصغر نبی پور سهم خودمان را نخوردیم، چون قدری گرم بود، گذاشته بودیم، توی کلمن یخ، توی اوج گرما،

فردایش تگری و سرد نوش جان کنیم.

 

نزدیک‌های ساعت ده صبح بود. توی سنگر درگیری. همراه رسول و شعبان صالحی و اصغر نبی پور، سخت با عراقی‌ها درگیریم، نوبت به نوبت آرپیچی می‌زنیم، تیربار،

کلاشینکف...

 

می‌خواهیم مانع عبور دشمن بشویم، در وسط آن درگیری و آتش سنگین دشمن، زیر آن گلوله باران، به شوخی به اصغر نبی پور گفتم: اصغر جان، با این وضع که عراق

دارد می‌کوبد. درگیریم، دو طرف ما را هم که قیچی کردند، دارند میان، ما این میانه مانده‌ایم، اگر عراقی‌ها منطقه را بگیرند، آب میوه‌ها میافته دستشان. ما هم اسیر

می‌شویم. نامردها جلوی چشم ما می‌خورند.

 

گفتم: بیا، این آب میوه‌ها را بخوریم، دست این لعنتی‌ها نیفته.

 

این را گفتم و بلند شدم رفتم سراغ کلمن یخ، آب میوه را بیارم که چهار نفری با هم بخوریم، داشتم در کلمن یخ را باز می‌کردم، اصغر نبی پور ایستاده بود روی سرم، کلاشینکف را عمود گرفته روی دهنه کلمن.

 

گفت: سعید مفتاح، من نمی‌گذارم این آب میوه‌ها خورده بشه.

 

گفتم: یعنی چی؟

 

گفت: همین که گفتم. حق نداری دست بزنی.

 

گفتم: اصغر جان همه بچه‌ها آب‌میوه سهم خودشان را خوردن، دیدی که این سهم خودماست، من و تو، مگه قرار ما این نبود بزاریم سرد بشه، امروز که هوا گرم شد بخوریم.

 

دستم را بردم داخل کلمن، یکی از قوطی‌ها را بیرون آوردم.

 

گفتم: بیا این سهم تو. با دست دیگر همین طور که نگاهش می‌کردم، قوطی دیگر را بیرون آوردم. گفتم: این هم سهم خودم. حق کسی را که ضایع نکردیم. مال خودماست. من سهم خودم را می خوام بخورم.
شما همین.

 

حالا یک آب‌میوه توی دست راستم، یکی دیگر توی دست چپم، کلاشینکف توی بغلم. منتظر پاسخ قطعی اصغر نبی پور هستم.

 

گفتم: ببین حق کسی نیست. ما داریم سهم خودمان را می‌خوریم. حق دیگری را که نمی خوام بخورم. اصغر نبی پور گفت: سعید، امروز روز عاشوراست. امروز روزی است که امام حسین(ع) در صحرای کربلا

تشنه شهید شد. تو چطور می خوای آب میوه سرد بخوری. در صورتی که امام حسین آب نداشت.

 

سعید بیا از این آب میوه بگذر؛ در اوج تشنگی، حرف اصغر نبی پور مثل پتک خورد توی سرم. قوطی‌ها از دستم افتاد، کلاشینکف را برداشتم، دنبالش راه افتادم توی سنگر درگیری.

 

هنوز بیست دقیقه نگذشته بود. اصغر نبی پور، بین من و رسول، سه نفری، داریم سخت می‌جنگیم، من و رسول، کلاه آهنی نداریم، سرمان تا نیمه از سنگر بیرون است، سخت تیر اندازی می‌کنیم.

 



اصغر نبی پور وسط ما سه نفر، کلاه آهنی دارد. سرش هم از سنگر پائین تره، قسمت اعظم سرش را کلاه آهنی پوشانده است. جوری که لبه سنگر با لبه پائین کلاه آهنی برابر است. کور سویی دارد و از زیر
لبه کلاه آهنی می‌بیند و می‌جنگد.

 

تک تیراندازها، تک تک می‌زنند، گلوله قناسه و سیمینوف، از کنار گوش مان، ویزززز، می‌گذرند.

 

تیری که قسمت پیشانی هر کسی که باشه، خدا آن پیشانی آن شخص را نشانه بکند، که باید شهید بشود، گلوله سهم پیشانی همان شخص می‌شود. برای پروانه شدن و پریدن به آسمان.

 

سخت می‌جنگیم، ناگهان صدای برخورد گلوله با پیشانی اصغر نبی پور، نگاه می‌کنیم. اصغر نبی پور با شدت برخورد گلوله به سرش، به پشت می‌افتد.

 

تیر درست می‌خورد وسط دو ابروی اصغر، زیر لبه کلاه آهنی، حفره ایی که خون از آن می‌جوشد، روی گونه‌هایش شره می‌کند، دهانش کف می‌کند، دست می‌گذارم روی صورتش، خون داغ و جوشان است.

 

بدنش نرم نرم می‌لرزد.

 

به همراه رسول بلندش می‌کنیم. اشک حلقه حلقه از چشم‌های ما می‌ریزد، گریه امان از ما می‌گیرد، من زیر سر و شانه‌اش را محکم می‌گیرم، رسول هم نیم تنه اصغر را، کمی آن سوتر توی کانال، صدا زدیم،
یک سری از بچه‌های امدادگر را که اصغر نبی پور شهید شد.

 

می‌گذاریم اش، روی زمین، می‌بوسیم اش، وداع می‌کنیم.

 

با بغض و بی قراری می‌رویم توی سنگر. اصغر نبی پور پروانه شد. پرید، اوج گرفت به آسمان....

 

علی اصغر نبی پور سیدکلائی، متولد: 1347 از سال 62 آمده بود جبهه، دو بار هم از ناحیه گردن، دست و پا زخمی می‌شود. هر بار که مجروح می‌شد، هنوز دوران نقاهتش تمام نشده، برمی گشت به جبهه.
نوحه خوانی و مداحی علی اصغر تو جمع بچه‌های گردان بنام بود.
=========
منبع : دیار رنج



ردّ پای شما در شلمچه ( <>
19)

نویسنده متن فوق: » سعید(یک بجا مانده) ( شنبه 12/6/90 :: ساعت 12:54 عصر )


»» جهنم مرصاد

 

در حالی که عراق با بازپس‌گیری اغلب مناطقی که طی سال‌های گذشته از دست داده بود. می‌رفت تا با اقدامات بعدی صحنه نبرد را بیش از پیش به نفع خود تغییر دهد. پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران در تاریخ 27/4/1367 موجب گردید ارتش عراق در اقدامی شتاب زده، منطقه خوزستان را بار دیگر مورد هجوم گسترده قرار داده و تا جاده اهواز ـ خرمشهر پیشروی کند و خرمشهر را نیز در معرض تهدید قرار دهد. این تهاجم عراق ـ که دو بار دیگر نیز تکرار شد ـ با مقاومت شدید سپاهیان اسلامی خنثی و ارتش عراق تا مرز، عقب رانده شد. به این ترتیب، دشمن در حالی که از تصرف خوزستان ناامید شده بود، تهاجم دیگری را در تاریخ 3/5/1367 از طریق مرکز کرمانشاه و با به کارگیری نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) آغاز نموده و در حالی که اغلب یگان‌های ایران در جبهه جنوب مستقر بودند، تا تنگه چهار زبر (بین اسلام‌آباد و کرمانشاه) پیشروی کرد. در پی حرکت دشمن، قوای خودی به سرعت وارد عمل شده و با انجام عملیات موسوم به «مرصاد» به مقابله با منافقین برخواستند.
هدف
انهدام عناصر ضد انقلاب (منافقین) 
استعداد دشمن
منافقین، حدود 30 تیپ رزمی جهت تهاجم خود به خاک ایران تشکیل داده بودند. هر تیپ 170 نفر نیروی رزمی (20 زن و 150 مرد) در اختیار داشت که به همراه نیروهای پشتیبانی به 280 نفر می رسید و دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود. تعداد کل نیروی رزمنده حدود 5200 نفر و نیروی در صحنه به حدود 7000 نفر می رسید.  
تجهیزات منافقین نیز عبارت بود از‌:
120 تانک سبک کاسکا و پل برزیلی، 40 نفربر PMP، 30 توپ 122 میلی‌متری، حدود 240 خمپاره‌، 1000 آرپی جی هفت، 700 تیربار، 20 توپ 106 میلی‌متری، 60 مسلسل دوشکا و حدود 1000 خودرو. 
سازمان رزم خودی
قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص)
قرارگاه نجف
لشگر 6 پاسداران به استعداد 7 گردان
لشگر 32 انصار الحسین(ع) به استعداد 7 گردان
لشگر 57 اباالفضل(ع) به استعداد 2 گردان
لشگر 155 ویژه شهدا به استعداد 3 گردان
لشگر 9 بدر به استعداد 6 گردان
تیپ مستقل 12 قائم(عج) به استعداد 3 گردان
تیپ مستقل 75 ظفر به استعداد 1 گردان
تیپ مستقل 66 ولی امر(عج) به استعداد 3 گردان
تیپ مستقل 36 انصار المهدی به استعداد 3 گردان
معاونت فرهنگی قرارگاه نجف به استعداد 1 گردان
کمیته انقلاب اسلامی به استعداد 2 گردان
قرارگاه مقدم نیروی زمینی سپاه
لشگر 27 محمد رسول الله(ص) به استعداد 4 گردان
لشگر 17 علی ابن ابیطالب(ع) به استعداد 1 گردان
لشگر 33 المهدی(عج) به استعداد 1 گردان
لشگر 71 روح الله  به استعداد 3 گردان
سپاه ناحیه لرستان به استعداد 2 گردان
قرارگاه سپاه هشتم
لشگر 5 نصر به استعداد 2 گردان
تیپ مستقل 29 نبی اکرم (ص) به استعداد 4 گردان
تیپ مستقل 59 مسلم بن عقیل به استعداد 1 گردان
قرارگاه رمضان به استعداد 1 گردان
نیروهای کرند و اسلام آباد به استعداد 1 گردان
عناصری از لشگر 21 امام رضا(ع) و ارتش
شرح عملیات
پذیرش قطعنامه598، از سوی ایران، عراق را در بن بست سیاسی و نظامی قرار داد، و بر گروه ها و عناصر «اپوزیسیون» نیز شوک شدیدی وارد ساخت. در این میان، منافقین تنها گروهی که همه حیثیت و هستی خود را در گرو جنگ نهاده بودند، برای خروج از بن بست، توطئه ای که ماموریت اجرای آن را به عهده داشتند را به مرحله اجرا در آوردند.
آنان در تحلیل های دورن گروهی خویش، امکان قبول آتش بس از سوی ایران را ناممکن دانسته و باور داشتند که جمهوری اسلامی زمانی قطعنامهرا می پذیرد که از جنبه های سیاسی، نظامی و اقتصادی به بن بست کامل رسیده باشد و تحت چنین شرایطی سقوط حتمی، و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد. بنابراین فرصت پیش آمده را زمان مناسبی دانسته و علی رغم آن که طرح حمله به ایران برای سالگرد جنگ تدارک دیده شده بود، زمان آن دو ماه به جلو انداخته شد. عراق به حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی و هوایی از منافقین، نیروهای خود را از انجام دخالت مستقیم در ورود به عمق خاک ایران برحذر داشت و ابتدا برای کاستن از حجم نیروهای خودی در غرب، اقدام به تک وسیعی در خرمشهر نمود وسپس با هجوم و آتش سنگین در منطقه سرپل و صالح آباد، این مناطق را تصرف کرده و راه ورود منافقین به داخل را هموار ساخت، عراق هم چنین، پس از ورود منافقین به داخل، جهت پشتیبانی در چندین نوبت، اقدام به بمباران هوایی خطوط و نیروهای ایرانی کرد و هلیکوپترهای نیروبر عراق نیز، مرتبا به پشتیبانی منافقین مشغول بودند. هدف منافقین از حمله در عمق خاک ایران،  با چندین  تانک برزیلی دجله (دارای چرخ های لاستیکی و سرعتی معادل 120 کیلومتر در ساعت)، تسخیر چندین شهر و در آخر رسیدن به تهران و بدست گرفتن قدرت بود، بر طبق زمانبندی، نیروها بایستی ساعت 6 بعد از ظهر روز دوشنبه 3 مرداد به کرند و ساعت 8 شب به اسلام آباد و 10 شب به کرمان شاه رسیده و در این شهر، دولت خویش را اعلام نمایند. اگر چه در ساعت های  مقرر به کرند و اسلام آباد رسیدند، اما در مسیر اسلام آباد – کرمان شاه و گردنه حسن آباد، از پیشروی آن ها جلوگیری شد.  
در این عملیات (فروغ جاویدان) منافقین با 25 تیپ ( هر تیپ 200 نفر) شرکت داشتند و بدین ترتیب مجموعاً بین 4 تا 5 هزار نیروی عملیاتی وارد ایران شدند.  مقارن ساعت 14:30 در تاریخ 3/5/67 منافقین و ارتش عراق عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از طریق سرپل ذهاب  و هلی برد  از جنوب گردنه پاطاق (نزدیکی سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر کرند غرب پیشروی کردند و حدود ساعت 18:30 اولین تانک های عراقی با آرم منافقین وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر به طرف اسلام آباد غرب پیشروی کرده، به محض رسیدن به مدخل شهر، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتی و هم چنین تیراندازی و آشفته نمودن اوضاع کردند. تعدادی از نیروهای سپاه و مردم با آنان درگیر شدند که به علت عدم انسجام نیروها و آمیختگی منافقین با مردم، اوضاع از کنترل نیروهای نظامی خارج، و شهر به تصرف آن ها در آمد. سپس با استفاده از تعداد زیادی تانک دجله و خودرو نیروهای پیاده به طرف کرمان شاه عزیمت کردند که در منطقه حسن آباد (20 کیلومتری اسلام آباد) به دلیل سازماندهی جدید رزمندگان ایرانی و جمع آوری نیرو، منافقین زمین گیر شدند. نیروهای خودی در فاصله 200 متری آنان در ارتفاعات  چهارزبر ضمن تشکیل خط پدافندی با آنان درگیر شده، و بعد از ظهر 4 مرداد با محاصره شهر اسلام آباد، به منظور انسداد عقبه و راه فرار، سه راه اسلام آباد –  کرند را قطع، و آن ها را محاصره کردند. نیروهای اسلام در روز 5 مرداد عملیات  مرصاد را به رمز یا علی بن ابی طالب (ع) آغاز نمودند و طی چندین ساعت، صدها تن از منافقین را به هلاکت رسانده، و مابقی را به فرار وا داشتند. در این عملیات، رزمندگان اسلام از قسمت سه راهی اهواز (پشت پمپ بنزین اسلام آباد) دشمن را دور زدند و تلفات زیادی به منافقین وارد کردند. در این عملیات بیش از 2500 تن از منافقین به هلاکت رسیدند و بیش از چهارصد دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنان منهدم شد.  
نتایج عملیات
- عقب راندن دشمن از خاک ایران اسلامی
- به هلاکت رساندن حدود 2000 نفر و به اسارت درآوردن 250 تن از نیروهای دشمن.



ردّ پای شما در شلمچه ( <>
36)

نویسنده متن فوق: » سعید(یک بجا مانده) ( دوشنبه 3/5/90 :: ساعت 10:22 عصر )


»» کاش من هم شیمیایی می شدم

 

نیمه شعبان ، سالروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت ، حضرت بقیةالله الاعظم (عج) بر شیعیان جهان مبارک باد .

بهروز ساقی جانباز هفتاد درصد نخاعی به مناسبت اعیاد شعبانیه و بزرگداشت مقام جانبازان این سروده را برای همه کسانی که هنوز با درد و رنج شیرین جانبازی می سازند و خم به ابرو نمی آورند، سروده است:

کاش من هم شیمیایی می شدم

در هوای تو هوایی می شدم

کاش «موجی» می شدم بی ادعا

غرق اوهام خدایی می شدم

دیدگانم را به «ترکش» می زدم

لایق این روشنایی می شدم

می فتادم روی مین بی دست و پا

عاشق بی دست و پایی می شدم

می نهادم سر به پایت تا ابد

مرده بودم مومیایی می شدم

بین مرگ و زندگی پل می زدم

باعث این آشنایی می شدم

چون شهیدان در پگاهی دلنشین

من فدایی من فدایی می شدم

دل به دریای محبت می زدم

قطره قطره کربلایی می شدم

یاد آن روزی که در وادی عشق

محو مردان خدایی می شدم



ردّ پای شما در شلمچه ( <>
16)

نویسنده متن فوق: » سعید(یک بجا مانده) ( پنج شنبه 23/4/90 :: ساعت 10:19 عصر )



  
  

ما با انقلاب میمانیم!

امروز در سایت مرکز اسناد به مصاحبه ای برخوردم که برایم جالب بود.گروهی از شیعیان با عشق به امام حسین (علیه السلام) و انقلاب و اقا در مقابل دشمنان مقاومت میکنند.یک گروه کوچک شیعه در کشمیر که به ان ایران صغیر میگویند و بر سر قبور شهدایشان پرچم ایران را میگذارند.حالا که نمیتوانیم مستقیما از انها حمایت کنیم حداقل در فضای مجازی از اطلاع رسانی دریغ نکنیم.


مصاحبه با شیخ محمدحسین طوری، عضو مجلس علمای پاراچنار


ما با انقلاب می مانیم!


 

 





 


 


عشقی حسین، تنها گناه


·         آقای طوری! پاراچنار چرا محاصره شد؟


بسم الله الرحمن الرحیم


محاصره پاراچنار به طور کلی از سال 2007 شروع شده و تا الان نیز ادامه یافته است ، اوایل وهابیت و طالبان و نواصب (دشمنان اهل بیت علیهم السلام) با اشاره ی دولت علیه مقدسات شیعه حرف زدند و حتی بر علیه امام حسین علیه السلام شعار دادند ، ما هم سعی کردیم تا دولت با این افراد برخورد کند اما این چنین نشد و دولت از افرادی که این تخلفات را انجام داده بودند حمایت کرد ما هم که اینگونه دیدیم بر علیه این اقدامات تظاهرات انجام دادیم که در طی این تظاهرات وهابیون به شیعیان تیراندازی کردند و تنها هدف آنها نیز بیرون کردن شیعیان از پاراچنار بود این قضیه کاملاً به دست دولت برنامه ریزی شده بود تا پاراچنار به دست طالبان بیفتد دولت هم به دنبال این است که ما با طالبان همکاری کنیم، شیعه بودن برای آنها جرم است ، فرقی ندارد طالبان باشد یا القاعده یا سپاه صحابه یا .... همه آنها به دنبال کشتن شیعیان هستند تا به خیال باطل خودشان به بهشت بروند ولی الحمدلله جوانان ما تا الان مقاومت کرده اند و 1500 شهید نیز داده ایم .


·         پاراچنار چگونه محاصره شده است؟  مگر طالبان چقدر جمعیت دارند؟


ما 500 هزار نفر شیعه هستیم که در میان مناطق وهابی نشین زندگی می کنیم، سه طرف پاراچنار افغانستان است...


·         که همان استان های خوست، ننگرهار ، پکتیا و لوگر می شوند...


بله و در طرف پاکستان هم در محاصره مناطق وهابی نشین وزیرستان و پیشاور قرار داریم که مجموع اینها جمعیت زیادی دارند .(نزدیک به 20 میلیون نفر)


دولت مرکزی می تواند مناطق وهابی نشین داخل پاکستان را تحت کنترل در بیاورد اما این کار را نمی کند.


·         چرا؟


به خاطر اینکه ما تسلیم دولت شویم و هرچه می گوید قبول کنیم یعنی اینکه با طالبان همکاری کنیم!


·         دولت چه بهره ای از این موضوع می برد و شما چه مخالفتی با دولت داشتید که اینگونه با شما رفتارمی شود؟


ما با دولت مخالفتی نداریم ، دولت اهداف شومی دارد که به وسیله طالبان تامین می کند . به عنوان مثال طالبان را به داخل افغانستان و هندوستان نفوذ می دهد تا بر علیه آن کشورها عملیات انجام دهد و منافع دولت پاکستان برآورده شود . این موضوع هم برای ما خطری جدی دارد، اگر با آنها همکاری کنیم به دست آمریکا بهانه داده ایم تا به مناطق شیعه نشین به عنوان مبارزه با تروریسم حمله کنند .


ولی دولت پاکستان که ادعا می کند با طالبان خصومت شدید دارد و حتی چند وقت پیش در مناطق قبایلی وزیرستان با طالبان درگیر شده بودند، پس چرا از طالبان حمایت می کنند؟


این یک بازی است! همانند آمریکا که گروهی از طالبان را پشتیبانی می کند و با گروهی دیگر می جنگد! هر کس منافعی برای خود دارد، هندوستان ، افغانستان ، آمریکا و پاکستان هر کدام برای خودشان یک گروه طالبان دارند که در جهت اهدافشان از آنها استفاده می کنند. به عنوان مثال آن گروهی که در وزیرستان مورد حمله دولت قرار می گیرد گروهی است که به وسیله هندوستان پشتیبانی می شود تا علیه پاکستان وارد عمل شود ولی طالبانی هم وجود دارد که برای ISI (سرویس اطلاعات ارتش پاکستان) کار می کند و علیه هر کس کهISI  دستور بدهد وارد عملیات می شوند.


ISI همه کاره است!


·         اما آصف علی زرداری (رئیس جمهور پاکستان) که شیعه است ، پس چرا حمایتی از شیعیان پاراچنار نمی کند؟


شیعه بودن رئیس جمهور یا نخست وزیر تاثیر زیادی در این قضایا ندراد چون که نظام این مملکت در دست ISI است !


هیچ فرقی نمی کند! ISI هر کار که بخواهد انجام می دهد و کسی هم نمی تواند مانع این سازمان شود .


·         اوضاع پاراچنار در شرایط فعلی چگونه است؟


ما در شرایط محاصره هستیم یعنی آذوقه و دارو به شهر نمی رسد، افرادی که بیمار می شوند دارویی برای مداوا ندارند در وضعیت بدی قرار داریم                                                         حامیان مظلوم «آقا»


·         دیدگاه مردم پاراچنار نسبت به انقلاب اسلامی چگونه است؟


خیلی خیلی مثبت است. شاید بتوان گفت 20% مردم هستند که بی طرف یا مخالف هستند اما سایر مردم پاراچنار طرفداران جمهوری اسلامی ایران و شخص رهبر معظم انقلاب هستند .


·         این قضیه که متاسفانه ایران کمک زیادی به پاراچنار نمی کند چه بازخوردی در میان مردم دارد؟


مردم گله هایی دارند و بعضی ها هم که مخالف این نظام می باشند دیگران را تحریک می کنند و می گویند ببینید شما برای جمهوری اسلامی تظاهرات و راهپیمایی و حمایت می کنید اما آنها هیچ حمایتی از شما نمی کنند! ولی الحمدلله 80% مردم بیدارند و بصیرت دارند و فریب این قبیل تحریکات را نمی خورند .


·         چه راهپیمایی هایی در حمایت از ایران در پاراچنار می شود یا قبلاً انجام گرفته است؟


مثلاً روز قدس با اینکه یک روز جهانی است اما ما آن را از برکات جمهوری اسلامی می بینیم و از روزی که حضرت امام خمینی (ره) روز قدس را در ایران اعلام کردند تا کنون، روز جهانی قدس در پاراچنار گرامی داشته شده و هر ساله راهپیمایی این روز انجام می شود البته دولت این را نمی خواهد و سعی دارد مانع این کار شود چرا که این کار را طرفداری از جمهوری اسلامی می داند و ما هم به آنها اعلام می کنیم که این یک حرکت در دفاع از مسلمانان جهان است که ما وظیفه داریم انجام دهیم . خدا را شکر تا کنون انجام دادیم و إن شاءالله در آینده نیز ادامه خواهیم داد .


مثال دیگر روزی است که خرمشهر آزاد شد؛ ما همان روز در پاراچنار جشن عظیمی بدین خاطر گرفتیم که مورد شماتت دولت و برخی افراد بی بصیرت هم قرار گرفتیم و حتی تعدادی نیز به دلیل این جشن توسط وهابیون به شهادت رسیدند اما ما دست از حمایت خود از جمهوری اسلامی برنداشتیم .


غیر از این ها هر وقت در ایران جشن یا پیروزی باشد ما در پاراچنار هم جشن می گیریم .


اکثریت نسل جدید پاراچنار هم ارادت ویژه ای به «آقا» دارند و در زمره مقلدین ایشان به شمار می آیند .


مقاومت؛ تنها راه پیروزی


·     شما در پاراچنار به دنبال چه هستید و چرا مقاومت می کنید؟ این را هم بهتر از من می دانید که عده ای بحث پاراچنار را یک بحث قومی و قبیله ای مطرح می کنند . نظر شما چیست؟


ما از طرف برخی دوستان هم نالان هستیم. چون علاوه بر اینکه نمی توانند به ما کمک کنند گاهی اوقات به برادران پاراچناری شان ضربه هم زده اند. مثلاً یکی از علما در کنفرانسی گفته بود که قضیه پاراچنار قبایلی است، وقتی آن شخص محترم پیش ما آمد از وی سوال کردیم آیا واقعاً قضیه پاراچنار قضیه ای قومی و قبایلی است؟! آن شخص در جواب ما گفت من هم می دانم که قضیه پاراچنار قومی و قبیله ای نیست و هدف فقط از بین بردن شیعیان است اما به دلیل جو کنفرانس چاره ای نداشتم که بگویم قضیه قبایلی است!


ما درگیری را آغاز نکردیم، ناصبی ها در خیابان آمدند و علیه امام حسین علیه السلام شعار دادند و ما هم علیه آنها تظاهرات کردیم اما از آن روز به بعد، 5 سال است که ما مورد محاصره قرار گرفته ایم و به ما حمله می شود.


رهبری معظم انقلاب هم در دیداری که با ایشان داشتیم فرمودند که دفاع حق شماست و باید از خود دفاع کنید فقط مراقب باشید از حدود شرعی خارج نشوید و مرتکب ظلم شوید .


·          فکر می کنید عاقبت این محاصره چه می شود؟


ما که گرفتار این مصیبت هستیم خودمان ناراحتیم زیرا آنهایی که دوستان ما هستند نمی توانند به ما کمکی کنند ، حتی جمهوری اسلامی هم نمی تواند به صورت مستقیم به ما کمک کند چون که بحث شیعه و سنی و بحث پاکستان و ایران پیش می آید و از طرف دیگر دشمن ما هم بسیار قوی است که از جانب دیگران همانند دولت سعودی مورد حمایت قرار می گیرد ، از جانب دیگر اهداف دولتمان هم به زیان ماست چون که اگر به این اهداف سربنهیم با نابودی مواجه می شویم البته اگر مقاومت کنیم پیروزی با ماست و اگر هم عقب نشینی کنیم شکست می خوریم و ما راه مقاومت را برگزیده ایم.


 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط alisadeghi 13/9/90:: 9:23 عصر     |     ( <>
3) نظر
 
مصلح بزرگ در میان اقوام

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} @font-face {font-family:"Traditional Arabic"; panose-1:2 1 0 0 0 0 0 0 0 0;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0cm; margin-right:0cm; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0cm; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} p { margin-right:0cm; margin-left:0cm; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman","serif"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:612.0pt 792.0pt; margin:72.0pt 72.0pt 72.0pt 72.0pt;} div.Section1 {page:Section1;} -->

مصلح بزرگ در میان اقوام دیگر


 


تجلّى این برنامه در کتب زرتشتیان‏ 


 


2- «جاماسب» در کتاب «جاماسب‏نامه» از زردشت نقل مى‏کند که مى‏گوید:


مردى بیرون آید از زمین تازیان ... مردى بزرگ سر، و بزرگ تن، و بزرگ ساق، و بر آئین جدّ خویش و با سپاه بسیار، و روى به ایران نهد، و آبادانى کند و زمین را پر داد کند.


جلوه‏گاه این عقیده در کتب هندیان و برهمائیان‏ 


1- در کتاب «وشن جوک» از کتب هندوها چنین آمده است:


سرانجام دنیا به کسى بر گردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاصّ او باشد. و نام او «فرخنده و خجسته» باشد!


2- در کتاب «دداتک» از کتب مقدّسه برهمائیان آمده است:


... دست حق در آید و جانشین آخر «ممتاطا» ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگیرد همه جا؛ و خلایق را هدایت کند.


 


 


پرتوى در کتب عهد قدیم (تورات و ملحقّات آن) 


1- در کتاب «مزامیر داوود» مزمور 37 چنین مى‏خوانیم:


... زیرا که شریران منقطع خواهند شد، و امّا متوکّلان به خداوند وارث زمین خواهند شد، هان، بعد از اندک مدتى شریر نخواهد بود، در مکانش تأمّل خواهى کرد و نخواهد بود؛ امّا حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند شد!


 


2- و نیز در جمله 29 در همان مزمور آمده است:


صدیقان وارث زمین شده ابداً در آن ساکن خواهند شد.


 


ذلیلان را به عدالت حکم؛ و براى مسکینان زمین به راستى تنبیه (و مایه بیدارى) خواهد بود ...


کمربند کمرش عدالت،


و وفا نطاق میانش خواهد بود؛


و گرگ با بره سکونت داشته، ...


و طفل کوچک راعى (شبان) ایشان خواهد بود ...


و در تمامى کوه مقدّس من هیچ ضرر و فساد نخواهند کرد


زیرا که زمین از دانش خداوند، مثل آبهایى که دریا را فرو مى‏گیرند، پر خواهد شد.


نشانه‏هایى در کتب عهد جدید (اناجیل و ملحقّات آن) 


  در انجیل «لوقا»، فصل دوازدهم، آمده است:


کمرهاى خود را بسته و چراغهاى خود را افروخته دارید، و شما مانند کسانى باشید که انتظار آقاى خود مى‏کشند، تا هر وقت بیاید و در را بکوبد بیدرنگ براى او باز کنید!



در میان قبائل سرخ پوست آمریکائى ... این عقیده شایع است که روزى گرد سرخ‏پوستان ظهور خواهد کرد و آنها را به بهشت زمین رهنمون خواهد شد ... 


 


تنها تا پیش از سال 1890 بالغ بر بیست نوع از این نهضت‏ها در تاریخ آمریکا ضبط شده است.


مکارم شیرازی-ناصر-حکومت جهانی مهدی(عجل الله تعالی فی فرجه)


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط alisadeghi 26/4/90:: 10:9 صبح     |     ( <>
3) نظر
 
سیره امام سجاد از نگاه رهبری

سیره امام سجاد (ع) از نگاه رهبری
پدید آورنده : تلخیص: محمد خردمند ، صفحه
یک کتاب در یک مقاله

آنچه در پی می آید، خلاصه ای است از اثری با ارزش که با مشخصات ذیل منتشر شده است:

«پژوهشی در زندگی امام سجاد علیه السلام » نوشته حضرت آیت الله سید علی حسینی خامنه ای - مقام معظم رهبری، امت برکاته - چاپ اول، اسفند 1361 .

ناشر: حزب جمهوری اسلامی، 80 ص . بیست هزار نسخه .

1 . بیان و نگارش سیره امام سجاد علیه السلام بسی دشوار است زیرا برخی از نویسندگان و مورخان، ذهن مردم را آشفته کرده و چنین القاء کرده اند که آن امام بزرگوار علیه السلام در گوشه ای نشست و به عبادت پرداخت و کاری به سیاست نداشت!
ادامه مطلب...